جدول جو
جدول جو

معنی پی داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

پی داشتن
دنباله داشتن، ریع داشتن کشش داشتن صاحب ریع بودن، قوت داشتن، دارای عصب بودن (گوشت)، یا پی کسی (چیزی) داشتن، متابع او بودن بدنبال او رفتن هوای او را داشتن: تا من پی آن زلف سر افکنده همی دارم چون شمع گهی گریه و گه خنده همی دارم. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پای داشتن
تصویر پای داشتن
پایداری کردن، ثبات ورزیدن، استقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش داشتن
تصویر پیش داشتن
بحضور بردن، عرض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش داشتن
تصویر پیش داشتن
پیشکش کردن، تقدیم کردن، مقدم داشتن، در حضور داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای داشتن
تصویر پای داشتن
((تَ))
ایستادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل داشتن
تصویر دل داشتن
جرات داشتن شهامت داشتن دلیر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شک داشتن
تصویر شک داشتن
گمان بردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاس داشتن
تصویر پاس داشتن
رعایت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جا داشتن
تصویر جا داشتن
امکان داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
پاسبانی کردن نگاهبانی کردن پاییدن نگاهداشتن محافظت کردن حفظ حراست پاسیدن، رعایت کردن مراعات کردن ملاحظه کردن ادب کردن، مراقبت کردن نوبت نگاهداشتن رصد کردن، جستجو کردن تفتیش کردن، یا خود را پاس داشتن، خود را محافظت کردن تحرس احتراس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو داشتن
تصویر رو داشتن
جسارت داشتن پر رو بودن: (رو داری این حرف را یه من بزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی داشتن
تصویر روی داشتن
صواب بودن امر، روداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جد داشتن
تصویر جد داشتن
سعی و کوشش داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزداشتن
تصویر خیزداشتن
جستن جست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تری داشتن
تصویر تری داشتن
رطوبتی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
دنبال کردن تعقیب کردن: گربما هم سفری سلسله از ما بردار، پشت پا زن دو جهانرا و پی ما بردار، (صائب)، دنبال کردن کسی برای در یافتن وی ایز او را برداشتن، یا پی کشتن کسی برداشتن، مقدمات کشتن او را فراهم کردن: حق نعمت شاه بگذاشتند پی کشتن شاه برداشتند. (ن
فرهنگ لغت هوشیار
هویدا داشتن آشکار داشتن: در آبی که پیدا ندارد کنار غرور شناور نیاید بکار. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
ملازم شغل یا کار یا حرفه ای بودن: اژدهایی پیشه دارد روز و شب با عاقلان باز با جهال پیشه ش گربگی و راسوی. (ناصرخسرو) همان مهر و خدمتگری پیشه داشت همان کاردانی در اندیشه داشت. (اقبالنامه. 60)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیام داشتن
تصویر پیام داشتن
حامل پیام بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب داشتن
تصویر تب داشتن
تب گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شک داشتن
تصویر شک داشتن
تردید و شک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو داشتن
تصویر رو داشتن
جسارت داشتن، پررو بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کج داشتن
تصویر کج داشتن
کج نگه داشتن ظرف یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا داشتن
تصویر جا داشتن
جادار بودن، گنجایش داشتن، وسعت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم داشتن
تصویر غم داشتن
کنایه از غصه خوردن، اندوه خوردن، غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاس داشتن
تصویر پاس داشتن
مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی برداشتن
تصویر پی برداشتن
دنبال کردن، از پی کسی رفتن، رد پای کسی را گرفتن برای یافتن او
فرهنگ فارسی عمید
اندوه داشتن غصه داشتن یا غم کسی یا چیزی داشتن، در اندیشه وی بودن باک از کسی یا چیزی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج داشتن
تصویر کج داشتن
چیزی را کج کردن، یا کج دار و مریز. کج داشتن چیزی و فرو نریختن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیف داشتن
تصویر کیف داشتن
خوش گذراندن، نیک گادن دارای نشئه بودن چیزی نشئه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
خوش داشتن: خویشتن را بعشوه گش میداشت عیش خود را بعشوه خوش میداشت. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیر داشتن
تصویر گیر داشتن
گیر داشتن کاری. سد و مانعی در راه آن ایجاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب داشتن
تصویر لب داشتن
شایستگی داشتن لایق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مو داشتن
تصویر مو داشتن
مو داشتن ظرف چینی شیشه یی گلی. ترک داشتن آن
فرهنگ لغت هوشیار